عشق بین من و تو 2
یک لایک به من هدیه نمیدی 🥺
ا من میخواستم بدونم که عروسی میای
ه معلومه که میام
ا آها چون که هم شرکت رو میگردونی و هم پلیس هستی گفتم شاید وقت نداشته باشی بیای
ه نه معلومه که میام حتی امروز میخوام لباس بگیرم
ا چه جالب منم میخواستم لباس بگیرم اصلا میای باهم بریم
ه نمیدونم خب باشه
ا پس میام دنبالت
ه باشه
قطع کردم و لباسم رو عوض کردم یک یقه اسکی جذب سبز با شلوار جین مشکی و کتونی سفید و پالتو مشکی چرم
*امیر*
از خواب پاشدم مثل همیشه( مثل همیشه یعنی مثلاً دستشویی و....).
بعد لباس پوشیدم یک شلوار مشکی با پیراهن مشکی آستین کوتاه و یک کت قهوه ای مثل همیشه یک کفش مشکی چرم و عااالی شد
رفتم پایین یه چیزی خوردم و رفتم
وقتی رسیدم و دیدمش......
واقعا زیبا شده بود ❤️ جوری که گفتم الان میپره بیرون از فکر در اومد م و گفتم بریم که گفت بریم
*هیلدا *
رفتم پایین و منتظر موندم تا بیاد من و امیر خیلی بحث میکردیم اما همین کاراش باعث شد که عاشقش بشم من پلیس هستم و شرکت خانوادگیم رو اداره میکنم
امیر هم خودش با خیییییلی تلاش شرکت خودش رو تأسیس کرد خلاصه هر دومون پولدار هستیم و شرایط مالیمون یکی هست ( بابا پولدار 🤣تو خفه )
توی فکر بودم که زنگ در به صدا در اومد
وقتی رفتم دم در سلام کردم اما انگار نه انگار دستی جلوی چشماش تموم دادم که از فکر بیرون اومد
و گفت بریم. گفتم بریم
رسیدیم مرکز خرید پیاده شدیم
من یک لباس دنبال دار مشکی و کفش مشکی خریدم
و امیر هم یک کت و شلوار مشکی و پاپیون خرید داشتیم راه میرفتیم که به خودم جرعت دادم و ازش پرسیدم:
ه امیر
ا بله
ه یه سوال ازت بپرسم بی مسخره بازی جواب میدی
ا خب آره بپرس
ه تا حالا ع.. عاشق شدی اگر آره عاشق کی
ا آره عاشق شدم اما جواب اینکه عاشق کی شدم رو توی عروسی بهت میگم
ه باشه ممنون که جواب دادی
ا خواهش میکنم
بعد از این حرف در ماشین رو باز کرد و لبخند زد منم لبخندی زدم و سوار شدم
منو
وای تمومید تا پارت بعد
شرط:
سه لایک ❤️
دو کامنت 💬
راستی میخواستم یچیزی بگم دیروز ۱۴ تا بازدید خورده بود اما یک لایک فقط ؟
اگر این طور باشه ادامه نمی دم اما این رمان دارای ۲۵۰ پارت هست