عشق بین من و تو 2

Hilda Sarmad Hilda Sarmad Hilda Sarmad · 1403/08/07 15:29 · خواندن 2 دقیقه

یک لایک به من هدیه نمیدی 🥺

ا من میخواستم بدونم که عروسی میای 

ه معلومه که میام

ا آها چون که هم شرکت رو میگردونی و هم پلیس هستی گفتم شاید وقت نداشته باشی بیای 

ه نه معلومه که میام حتی امروز میخوام لباس بگیرم

ا چه جالب منم میخواستم لباس بگیرم اصلا میای باهم بریم 

ه نمی‌دونم خب باشه 

ا پس میام دنبالت

ه باشه 

قطع کردم و لباسم رو عوض کردم یک یقه اسکی جذب سبز با شلوار جین مشکی و کتونی سفید و پالتو مشکی چرم

*امیر* 

از خواب پاشدم مثل همیشه( مثل همیشه یعنی مثلاً دستشویی و....). 

بعد لباس پوشیدم  یک شلوار مشکی با پیراهن مشکی آستین کوتاه و یک کت قهوه ای مثل همیشه یک کفش مشکی چرم و عااالی شد 

رفتم پایین یه چیزی خوردم و رفتم  

وقتی رسیدم و دیدمش......

واقعا زیبا شده بود ❤️ جوری که گفتم الان میپره بیرون از فکر در اومد م و گفتم بریم که گفت بریم 

*هیلدا *

رفتم پایین و منتظر موندم تا بیاد من و امیر خیلی بحث میکردیم اما همین کاراش باعث شد که عاشقش بشم من پلیس هستم و شرکت خانوادگیم رو اداره میکنم 

امیر هم خودش با خیییییلی تلاش شرکت خودش رو تأسیس کرد  خلاصه هر دومون پولدار هستیم و شرایط مالیمون یکی هست ( بابا پولدار 🤣تو خفه ) 

توی فکر بودم که زنگ در به صدا در اومد 

وقتی رفتم دم در سلام کردم اما انگار نه انگار دستی جلوی چشماش تموم دادم که از فکر بیرون اومد 

و گفت بریم.         گفتم بریم

 

 

رسیدیم مرکز خرید پیاده شدیم 

من یک لباس دنبال دار مشکی و کفش مشکی خریدم 

و امیر هم یک کت و شلوار مشکی و پاپیون خرید             داشتیم راه میرفتیم که به خودم جرعت دادم و ازش پرسیدم: 

ه امیر 

ا بله 

ه یه سوال ازت بپرسم بی مسخره بازی جواب میدی 

ا خب آره بپرس 

ه تا حالا ع‌.. عاشق شدی اگر آره عاشق کی 

ا آره عاشق شدم اما جواب اینکه عاشق کی شدم رو توی عروسی بهت میگم

ه باشه ممنون که جواب دادی

ا خواهش میکنم

بعد از این حرف در ماشین رو باز کرد و لبخند زد منم لبخندی زدم و سوار شدم 

منو 

 

وای تمومید تا پارت بعد 

شرط:

سه لایک ❤️

دو کامنت 💬

راستی میخواستم یچیزی بگم دیروز ۱۴ تا بازدید خورده بود اما یک لایک فقط ؟ 

اگر این طور باشه ادامه نمی دم اما این رمان دارای ۲۵۰ پارت هست