عشق بین من و تو3
یه لایک به من هدیه نمیدی 🥺
سلام سلام اومدم با پارت 3 برو ادامه
راستی سایه جون ممنون که کامنت گذاشتی ❤️
منو رسوند خونه و بعد رفت تو ماشین هیچ حرفی نزدیم داشتم به این فکر میکردم که امیر عاشق کی هست یک لحظه این فکر اومد اگر اون جور که من فکر میکنم نباشه و عاشق یه نفر دیگه باشه چی ؟ آنقدر گریه کردم که با همون لباس خوابم برد
*امیر*
وقتی ازم پرسید تا حالا عاشق شدی گفتم آره اما وقتی گفت کی یه فکری به ذهنم رسید
توی عروسی اول بهش پیشنهاد رقص میدم و بعد از رقص بهش (اگر بگم سورپرایز خراب میشه )
خیلی خوش حال بودم فردا میرم حلقه میگیرم
(صبح روز بعد)
از خواب بیدار شدم مثل همیشه
و بعدش به هیلدا زنگ زدم میخواستم از زیر زبونش بکشم که حلقه چی دوست داره
*هیلدا *
صبح با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم امیر بود اشک توی چشمام جمع شد گفتم شاید این آخرین باری باشه که باهاش راحت حرف میزنم پس تصمیم گرفتم باهاش خوب حرف بزنم
ه سلام بله
ا سلام خوبی چه عجب تیکه نمی دازی
ه امیر کارت رو بگو
ا یادته ازم یک سوال پرسیدی
ه آره
ا من میخوام به اون دختر پیشنهاد ازدواج بدم و امروز میخوام حلقه بخرم توی عروسی بهش پیشنهاد می دم میشه توی حلقه خریدن کمکم کنی
با حرفی که زد انگار قلبم رو تو ی چرخ گوشت انداختن یه لحظه تیر کشید
ه باشه حتما میام
ا مرسی
ه خواهش میکنم
میخواستم خوش بخت بشه اما من تا آخر عمر عاشقش میمونم
دو ساعت گذشت
لباس پوشیدم (خودتون یکی چیزی تصور کنید اما بارنگ سیاه) منتظر امیر بودم داشتم گریه هام رو میکردم که جلوش آروم باشم
ده دقیقه بعد
بالاخره رسید درو باز کردم با دیدنم گفت مگه میخوای بری ختم گفتم نمی دونم شاید
خب مگه نمی رم خطم دارم میرم امیرم رو دو دستی تقدیم یکی دیگه کنم
رفتیم طلا فروشی یه حلقه ای که دور تا دورش نگین داشت و روش یک نگین بزرگ
خوش به حال اون دختر که امیر دوستش دازش
ازش پرسیدم حالا بگو کی رو دوست داشتی با اسمی که گفت احساس کردم پاهام شل شد
اون گفت حلما رو دوست داره اون دختر ه ی نچسب ؟ یعنی دیگه آدم رو زمین نیست ؟
منو رسوند خونه وقتی رسیدم افتادم زمین و ......
خب خب پارت تموم شد چون پارت بعدی یک پارت خاص هست شرط زیاده :
پنج لایک ❤️
چهار کامنت 💬
بابای 👋